، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ما سه نفریم

آخر فرورین

سلام مغزی مامان. فردا آخرین روز فروردین امساله.یک ماه دیگه به دیدن روی ماهت نزدیکتر شدیم. پریروز جواب آزمایش و سونوگرافی غربالگری هفته یازدهمتو بردم پیش خانم دکتر. خداروشکر همه چی خوبه. قراره یکشنبه واسه آزمایش مرحله دوم برم.ایشالا این آزمایشم نتیجه خوبی داره و خیال مامان و بابا راحت میشه. قربونت برم کوچولوی من دوست دارم زودتر بتونم احساست کنم. دیگه کم کم باید حرکتهاتو حس کنم. تنبلی نکن دیگه مامانی! زودتر خودتو بهم نشون بده. اگر بخوام از حال خودم برات بگم:بعضی روزا خیلی سرحالم، سرشار از انرژی و امید و هیجان اما بعضی روزا زیاد سرحال نیستم. مضطرب و نگرانم. بیحالم. غمگینم حتی دوست دارم بیدلیل گریه کنم!!! اما در تمام این لحظه ها ا...
30 فروردين 1392

سال نو مبارک

سلام عزیزم.سال نو مبارک. صد سال به این سالها. امروز پنجمین روز از سال جدیده. مامانی زیاد خوب نیستم. همش حالت تهوع دارم اما چون قبل از عید رفتم سونوگرافی و گفتن حال شما خیلی خوبه، خیلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم. امیدوارم همیشه خوب باشی عزیزم. یه هفت سین کوچولو هم با کمک شما چیدم که عکسشو برات میذارم.   موقع سال تحویل از خدا خواستم که سال دیگه شما کوچولوی نازم رو پای مامان و بابا نشسته باشی و با هم سال نو رو شروع کنیم. به امید اون روز... ...
14 فروردين 1392

تصویر سونوگرافی هفته یازدهم

عزیزم تا حالا فرصت نکرده بودم اولین عکستو برات بذارم اینجا. سونوگرافی هفته یازدهمو. اینقدر بامزه ای که همش دوست داریم نگات کنیم و هر روز بیشتر مشتاق دیدن روی ماهتیم عزیزکم. قربون اون پاهای کوچولو و اون کله بزرگت بشم. بابایی از اون روز اسمتو گذاشته مغزی !!!! منتظر عکسهای بعدی باش...    ...
14 فروردين 1392

بدون عنوان

عزیزکم سلام. امروز چهاردهم فروردین 1392. از یازدهم تا دیروز الموت بودیم. از همون روز تا حالا خداروشکر حال مامانی خیلی بهتره. ازت ممنونم. میدونم بخاطر تولدم بهم هدیه دادی. آخه شما خیلی فهمیده و با درکی عزیزم. مطمئنم.البته بابایی از طرف شما هم بهم عیدی داد هم کادوی تولد. دست هردوتاتون درد نکنه. خیلی دوستون دارم. این چند روزه هم تولد مامانی بود، هم اینکه وارد هفته چهاردهم شدیم عزیزم. هورااااا شکمم یک کم بزرگ شده، معلومه که داری خوب خوب رشد میکنی. ببخش اگر بخاطر تهوع این مدت خوب نتونستم بهت غذا بدم اما امیدوارم هر روز حالم بهتر بشه و بتونم جبران کنم برات. آخه میخوام سالم و قوی باشی. راستی از این هفته میتونم برم سونوگرافی تا بفهمم شما ...
14 فروردين 1392

نهم فروردین

سلام عزیز کوچولوی من. عید امسالم داره تموم میشه. نه روزش رفت. اینقدر سریع بود که نفهمیدم چطوری گذشت. با اینکه همش حالت تهوع داشتم اما زود گذشت. پریروز با بابایی رفتیم جاده چالوس. تا سد کرج رفتیم و برگشتیم. بین راه توی یه رستوران کنار رودخونه ناهار خوردیم. روز خوبی بود. انگار به شما کوچولوی نازمم خیلی خوش گذشته بود چون تا شب حالم خوب بود. امروزم دایی محمد اومد پیشمون. برات عیدی یه کارت هدیه آورده بود. عزیزکم اولین هدیه اتو از دایی جونت گرفتی. دستش درد نکنه. هنوز نیومده به فکرت هست. زنده بار خاندایی امروز بعدازظهر که تو پارک نشسته بودم وقتی به بچه ها نگاه میکردم احساس میکردم نگاهم عوض شده. آخه منم دارم به لطف خدا و به خاطر حضور شما ما...
10 فروردين 1392
1